۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

برای صدمین سال تولد وودی گاتری| "این سرزمین، سرزمین توست"


 چهاردهم جولای امسال، صدمین سالگرد تولّد وودی گاتری(July 14, 1912 – October 3, 1967)، خواننده، ترانه سرا و آهنگساز امریکایی برجسته بود که به ویژه در موسیقی فولک و کانتری پیشگام بوده است. وودی گاتریِ کمونیست را "پدربزرگ موسیقی اعتراضی" لقب داده اند؛ مشهور است که وی اجرای موسیقی و خواندن ترانه هایش را با اشاره به گیتار در دستش، با این شعار آغاز می کرده است: "این ماشین، فاشیست ها را می کُشد!"
وودی گاتری، که الهام بخش خوانندگان برجسته ای چون باب دیلن، بروس اسپرینگتن، پت سیگر، بیلی برَگ، جو استرامر و... بوده است، تمام زندگی اش را در میان کارگران امریکایی زندگی کرد، از آنان ملودی ها و ریتم های موسیقی فولک را آموخت، و برایشان نواخت و خواند. او به موازات پیش بردن هنر به مثابه سلاح مبارزه، در کالیفرنیا و بعد در نیویورک به عنوان حامی کارگران مهاجر مزارع و فعال جنبش اتحادیه های کارگری فعالیت می کرد، برای کارگران و اعتصاباتشان کمک مالی جمع می کرد و مدّتی نیز در روزنامه کمونیستی The Daily Worker ستون نویس بود.
وودی گاتری طی چند دهه عمرش، همواره صدای اعتراضات و جنبش های مبارزاتی طبقه کارگر و جنبش های مدنی در امریکا بود، آن چنان که در جنبش های دانشجویی و جوانان دهه شصت میلادی در اروپا و امریکا، نهضت احیای وودی گاتری به راه اقتاده بود و یکی از سمبل های برجسته این اعتراضات بود.
یکی از معروف ترین ترانه های وودی گاتری، با عنوان "این سرزمین، سرزمین توست!" بشنوید و برگردان ترانه را نیز ذیلاً بخوانید:






"این سرزمین، سرزمین توست"

این سرزمین سرزمین توست، این سرزمین سرزمین من است
از کالیفرنیا تا جزیره نیویورک
از جنگل رِدوود تا آب های گلف استریم
این سرزمین برای تو و من ساخته شده است.

هم چنان که در کناره بزرگراه قدم می زدم
آسمان ِ تا بی نهایت را برفراز سرم نگریستم
نگاهی به وادی زرّین زیر پایم انداختم
این سرزمین برای تو و من ساخته شده است.

سرگردان و بی هدف گشتم و گشتم، و رد پای خود را پی گرفتم
تا شن‌های درخشان دشت های چون الماسش...
همه جا در دور و برم نوایی در گوشم می نواخت:
این سرزمین برای تو و من ساخته شده است.

خورشید می‌تابید و من هم چنان پرسه می‌زدم
گندمزاران موج می‌زدند و توده‌های ابر در هم می‌پیچیدند
در حالی که مه همه جا را  فرا می‌گرفت، نوایی در گوشم می نواخت:
این سرزمین برای تو و من ساخته شده است.

این سرزمین سرزمین توست، این سرزمین سرزمین من است
از کالیفرنیا تا جزیره نیویورک
از جنگل ردوود تا آب های گلف استریم
این سرزمین برای تو و من ساخته شده است.

 خورشید می‌تابید و من هم چنان پرسه می‌زدم
گندمزاران موج می‌زدند و توده‌های ابر در هم می‌پیچیدند
در حالی که مه همه جا را  فرا می‌گرفت، نوایی در گوشم می نواخت:
این سرزمین برای تو و من ساخته شده است.

هم چنان که قدم می‌زدم، در مسیر تابلویی را دیدم  
که روی آن چنین نوشته بود: «ورود اغیار ممنوع است» 
اما آن سوی دیگر تابلو هیچ نوشته نشده بود! 
بله، آن سوی دیگرش را برای من و تو ساخته‌اند..
                        
مردمانم را در سایه برج کلیسا دیدم..
کنار مرکز اعانه، می‌بینم مردمانم را 
که با شکم های گرسنه آن جا ایستاده اند، از آن ها می‌پرسم  
که آیا این سرزمین را هنوز هم برای من و تو ساخته‌اند؟


هیچ بنی بشری نمی تواند مرا متوقف کند
مادامیکه من در شاهراه آزادی گام بر می دارم
هیچ بنی بشری نمی تواند مرا از این راه برگرداند
این سرزمین برای تو و من ساخته  شده  است...

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر