متن سخنرانی در پنجمين يادمان پوران بازرگان
۳ مارس ۲۰۱۲
۳ مارس ۲۰۱۲
فشرده سخنرانی: زنان در سراسر منطقه خاورمیانه، به رغم پس زمینه های تاریخی- فرهنگیِ به شدّت مردانه و پدرسالار، و فقر و خشونتی که تحت ساختارهای اقتصادی- سیاسی سرمایه داری رژیم های مختلف منطقه تقویت شده اند، به رغم سنّت های پوسیده مذهبی، عرفی و قبیله ای، به رغم تاثیرات ارتجاعی استعمار- امپریالیسم و نیز ناسیونالیسم قومی در کشورهای مختلف منطقه و نیز اقسام کشمکش های اجتماعی، مذهبی و سیاسی، در متن مناسبات رژیم های مختلف این منطقه، پیشرفت های قابل توجّه و چشم گیری داشته اند. طی روند تحولات مختلف در این منطقه، زنان یکی از مهم ستون های این تحولات اجتماعی- سیاسی بوده اند و این نقش، در یکی دو سال اخیر و آغاز روندهای انقلابی- اعتراضی در اقصی نقاط منطقه، بیش از هر زمان دیگری موقعیت و جایگاه زنان را برجسته کرده است. زنان اکنون، مهم ترین رکن و نیز شاخص پیشروی و ترقّیِ جنبش های "نان و آزادی" و همه روندهای سیاسی- اجتماعی هستند که مرور و بررسی آن، یکی از جدّی ترین مواردی است که بایستی در دستور کار ما قرار بگیرد.
هشت مارس امسال، با سال های گذشته تفاوت های کیفی چشمگیری دارد. طی یک سال و چند ماه اخیر، تحولات عظیمی در دل خاورمیانه و شمال افریقا به وقوع پیوسته و روندهای انقلابی آغاز گشته است که لزوماً کیفیت روز جهانی رهایی زنان و نحوه مواجهه ها با این روز را دگرگون می کند.
در روندهای انقلابی که از تونس و مصر شروع شد و به نقاط دیگر از جمله لیبی، یمن، بحرین، عربستان، سوریه و.. بسط پیدا کرد، حضور زنان چنان چشمگیر و نقش شان در تحرکات انقلابی چنان برجسته بود که تمام نگاه ها را به سوی خود می کشاند و ارباب رسانه های امپریالیستی را نیز وادار نمود که در برابر این تصویر قاطع از زنان سر خم نمایند؛ مدیای غربی که زن خاورمیانه ای را همواره در نمای متناقض موجودی در بند و زنجیر سلسله مراتب خانواده و عشیره و به عنوان برده ای خانگی در حصارِ قواعد پدرسالار و عرفِ مردمحور و یا رقّاصه ای بزک کرده در سرسراهای خوش گذرانی ها و سورچرانی های مردان خاورمیانه ای به تصویر کشیده بود، حال چاره ای نداشتند جز آن که زنانی را به مردمان کشورهایشان معرّفی کنند، که از دل دهه ها رنج و ستم جوشیده بودند و پیشاپیش تمام صفوف مبارزه می رزمیدند.
البته این نخستین بار نبوده که زنان در خاورمیانه و شمال افریقا برای آزادی و عدالت هم پای مردان به میدان می آیند و می خواهند حقوق از دست رفته شان را باز پس بگیرند. طی دهه های 1950 و 1960 که جنبش های رهایی بخش و ضد استعماری در این مناطق زمین را زیر پای امپریالیست ها و استعمارگران می لرزاند، زنان مبارز از پیشگامان آزادی خواهی و مبارزه علیه استعمار بودند و از همان زمان بود که جنبش های فمینیستی در خاورمیانه و شمال افریقا با سویه های آزادی خواهانه و عدالت جویانه آغازیدن گرفت. اما روشن است که پس زمینه مبارزات دهه های 50 و 60 میلادی در خاورمیانه و شمال افریقا بر نبرد نیروهای مترقّی چپ گرا استوار بود، و امروز این معادلات به کلّی تغییر کرده است. از دهه هشتاد میلادی به بعد، با فروپاشی تدریجی جهان دو قطبی و با ایجاد و تقویت جریانات اسلام گرا در منطقه توسّط امپریالیست ها، نیروهای مترقّی و چپ به تدریج ضعیف شدند، از نظر سیاسی سرکوب و به لحاظ اجتماعی به حاشیه رانده شدند و نیروهای اسلام گرا هم دست با دیکتاتورهای ناسیونالیست منطقه، و در حمایت ضمنی امپریالیست ها برای چندین دهه در این مناطق مستقر شدند. همزمان با این تغییرات، مبارزات زنان و جنبش های برابری خواهانه آنان نیز دستخوش این تحوّلات گردید و زنان همواره یکی از نخستین آماج حملات نیروهای ارتجاعی در شکل و شمایل مذهبی، قبیله ای، ناسیونالیست یا پرو-غرب در این مناطق بوده اند.
اما اکنون با شروع روندهای انقلابی در خاورمیانه و شمال افریقا نسیمی وزیدن گرفته و فضای سیاسی تا حدّی گشوده شده است که زنان به ظرفیت آن برای تغییر وضعیت شان امید بسته اند.
آن ها می دانند که امپریالیست ها از انقلاب آنان نگرانند. از این رو سناریوی مشخصّی را در ادامه این تحوّلات دنبال می نمایند. آنان نمی خواهند فرایند انتقال قدرت سیاسی به نحو دموکراتیکی به انجام برسد؛ هدف آن ها، محدودیت و اعمال کنترل کامل بر این فرایند گذار از طریق ارتش و نیروهای نظامی مجهّزی است که عملاً وظیفه حفاظت چارچوبه و اسکلت رژیم های سیاسی سابق را بر عهده دارند و تنها قرار است در این سناریو، فرد یا افرادی از میان چهره های سیاسی اصلی رژیم های پیشین از جلوی صحنه کنار روند تا خیمه شب بازی آنان رسمّیتی پیدا کند. در ادامه، آن نیروی اصلحی که مورد وفاق امپریالیست هاست و تاریخاً نشان داده اند از روی کار آمدن آنان بیشترین بهره را می برند، تیپ های اسلام گرایان میانه روست؛ گرچه حتّی اگر این سناریو با موفّقیت هم پیش نرود، امپریالیست ها تا نیروهای سلفی را هم به عنوان آلترناتیو مطمح نظر خود قرار می دهند و به این ترتیب طیفی از نیروهای سیاسی اسلام گرا از مدل ترکیه تا عربستان سعودی را در دست و بالشان دارند.
در هر حال مسأله اساسی این است که امپریالیست ها با واسطه و بی واسطه، مانعی بر سر راه پیشروی جنبش های رهایی زنان بوده اند و این امر خود را بیش از پیش در خاورمیانه و کشورهای شمال افریقا به ما نشان می دهد.
برای این که عملکرد و جایگاه زنان را در این روندها بهتر ببینیم شاید بد نباشد که نظری به دو مورد تونس و مصر بیاندازیم تا دقیق تر متوجه شویم که با آغاز روندهای انقلابی در این کشورها، موقعیت زنان دچار چه تغییر و تحّولاتی شده است.
اولین صدای انقلاب از تونس به گوش رسید، از حنجره لیلا بوعزیزی، خواهر محمدبوعزیزی که در مصاحبه های مکرّر با رسانه ها از مردم تونس می خواست که پیام برادرش را بشنوند و علیه فقر و فساد و دیکتاتوری برخیزند. آتش انقلاب زبانه کشید و لیلا بوعزیزی ها تکثیر شدند. زنان تونسی صف شکنان انقلاب بودند و به پیش می تاختند.
با بررسی برخی شاخص های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می توان دید که تونس در میان کشورهای عربی یکی از پیشرفته ترین کشورهاست. بر طبق آمار تونس بالاترین نرخ سواد زنان را در میان کشورهای عربی با رقمی در حدود 71% دارد. حدود 27% از زنان در بخش های مختلف آموزش، بهداشت، نسّاجی، توریسم، خدمات شهری و... شاغل هستند و از نیم میلیون کارگر سازمان یافته در 18 اتحادیه کارگری تونس، حدود 43% آنان را زنان تشکیل می دهند که رقم قابل توجّهی است. هم چنین یک سوم قضات تونس زن هستند. در تونس حجاب اجباری وجود ندارد. زنان حق طلاق برابر با مردان دارند و مطابق قوانینی که متعاقب انقلاب ضد استعماری 1956 در قالب قانون مدنی تونس مدوّن شده، آزادی هایی برای زنان ولو به صورت فرمال و صوری در قانون پیش بینی شده است که اهمیّت دارد؛ برای نمونه از سال 1962 زنان حق کنترل بر باروری و از 1965 حق سقط جنین را دارا می باشند که در نوع خود بسیار قابل توجّه است، هرچند که این قوانین بازمانده و دستاورد مبارزات محصول مبارزات نیروهای مترّقی در دهه 50و 60 میلادی است اما با روی کار امدن اسلام گرایان این خطر وجود دارد که از روی کاغذ هم پاک شود.
زنان تونسی از پسِ تجربه سالیان قبل دریافته بودند که در کنار تظاهرات های ضد دیکتاتوری و آزادی خواهانه و عدالت جویانه ای که به طور عمومی برپا می گردد و زنان نیز در آن شرکت می جویند، بایستی تظاهرات های مستقل خود را نیز سازمان بدهند و طی آن حقوق و مطالبات خود را نیز فریاد بزنند و روشن نمایند. آن ها به خوبی از تجربه الجزایر و ایران درس گرفته بودند که چگونه پس از انقلاب ها زنان به کناری نهاده می شوند و حقوق شان به فراموشی سپرده می شود و از این رو نمی خواستند از همین ابتدای راه، عرصه را برای نیروهای واپس گرا باز بگذارند که مسأله زنان را به امری فرعی و فاقد اولویت بدل سازند. زنان تونسی تظاهرات مستقل خود را سازمان دادند و نیروهای ارتجاعی به سمت آن ها هجوم آورند و با این شعار سرکوبشان نمودند:
به آشپزخانه هایتان برگردید! کفّار!
در انتخابات ماه اکتبر حزب اسلامگرای النهضت در صدر ائتلافی قرار گرفت که برنده انتخابات بودند و این نتیجه نیروهای چپ و فعالین زنان را بیش از پیش نگران کرد. اگرچه راشدالغنوشی رهبر حزب النهضت گفته است که در برابری زن و مرد تردیدی نداریم، اما زنان از روی کار آمدن و قدرت گرفتن اسلام گرایان و بخش های باقی مانده رژیم قبلی که "میلیشیای بن علی" نامیده می شوند بسیار نگران اند. در روزهای اخیر که منتهی به روز جهانی زن شده است، تظاهرات های متعدّدی در شهرهای مختلف در حمایت از اتحادیه عمومی کارگران تونس برگزار شده است که نوک پیکان حمله های آنان به سوی حزب النهضت و میلیشیای بن علی است. اخبار و تصاویر حاکی از آن است که زنان تونسی در این تظاهرات ها نقش ویژه ای ایفا کرده اند و بدون شک زنان آخرین کسانی هستند که عرصه مبارزه را ترک خواهند کرد.
مصر نیز، آینه تمام نمایی از مبارزه پیگیر و هدفمند زنان در خاورمیانه است. زنان مصری از دهه 1920 درگیر مبارزه مستقیم برای احقاق حقوق برابر خود هستند و در تحولات اخیر نیز، شجاعانه و بی انقطاع در روند مبارزه حضور داشته اند و فعالانه علیه فقر و فساد و دیکتاتوری و نابرابری در تمام اشکالش جنگیده اند.
زنان مصری می گویند انقلاب مصر از چندین سال قبل شروع شده است، از زمانی که جنبش جوانان 6 آپریل که بخش مهمی از بدنه آن دختران جوان بودند، خود را با مبارزات کارگران و اعتصابات کارگری همراه و هماهنگ کرد و از سال 2006 به این سو اعتراضات به تدریج اوج گرفت. از سال 2008 که اعتصابات کارگری روند رو به افزایش چشمگیری داشته است، زنان کارگر نیز سهم به سزایی در تداوم این مبارزات داشته اند. رهبر اعتصاب کارگری سندیکای تنباکو که در سال 2008 به وقوع پیوست یکی از همین زنان مبارز بود. بنابراین، زنان هم در جنبش کارگری، هم در جنبش زنان و هم جنبش جوانان در عرصه های مختلف رهبری، سازماندهی، تدارکات، اطلاع رسانی و ...حضور فعال و بی نظیری دارند. حضور در 18 روز مبارزه بی وقفه در میدان التحریر نیز تجربه ویژه ای برای زنان مصری بوده است. زنان مصری می گویند آن 18 روز مانند رویایی پیش چشمشان پدیدار شده بوده و تمام نگرانی شان این بوده است که این رویا رنگ نبازد و به سرابی بدل نشود. آن ها می دانستند که باید از فضای به دست آمده حداکثر استفاده را ببرند و بتوانند به بهترین نحو مطالباتشان را طرح و خود را سازمان بدهند تا هرگز وضعیت به قبل از میدان التحریر باز نگردد. زنان مصری در هشت مارس 2011 تظاهرات های عظیمی برپا می کنند. نیروهای واپس گرای اسلامی و اوباشان چماق به دستی که از سوی دولت نظامیان مجهّز شده اند به تظاهرات زنان حمله می برند تا آنان را پس بزنند و وادار به عقب نشینی کنند. زنان نه تنها نمی هراسند که فردای آن روز، یعنی در نهم مارس مجدداً به خیابان ها می آیند و این بار همه مردم در حمایت از زنان سرکوب شده به میادین پا می گذارند؛ اما سرکوب شدید تر می شود و این بار از زنانی که دستگیر می شوند، تست بکارت گرفته می شود، تا خونتای نظامیان با قدم زدن بر مرزهای باریک سکس و سیاست و با دامن زدن به مناسبات عرفی-مذهبی پوسیده جامعه مردسالار مصر، با به اصطلاح سلب حیثیت از زنانی که مبارزه می کنند و ارعاب زنان دیگری که سودای جنگیدن برای حقّ شان را در سر دارند، آن ها را وادار به پا پس کشیدن کنند. نیروهای ارتجاعی اسلامی چه در قالب اخوان المسلمین و چه اراده ای که از بازوی نظامیان بیرون می آید، همگی در خدمت تثبیت موقعیت زنان در جامعه مصر به عنوان جنس دوم و دارای جایگاهی ثانوی است و این زنان مصری را نه نا امید، که نسبت به برداشتن قدم هایی محکم تر و گام هایی بلند تر مصمّم تر می کند.
زنان مصری از نظر سواد رقمی در حدود 59.4% را به خود اختصاص می دهند. از مجموع کارگران متشکّل در 23 اتحادیه کارگری مصر، تنها 3.4% آن ها را زنان تشکیل می دهند و در بُرد مدیریتی این 23 اتحادیه تنها یک زن در کنار 22 مرد دیده می شود. از مجموع 23 میلیون کارگر مصری، حدود 4.5 میلیون نفر آن ها زن هستند. در رژیم مبارک، از 678 کرسی پارلمان، تنها 8 کرسی به زنان تعلّق داشت که از آن میان تنها 4 نفرشان انتخابی و 4 نفر دیگر نیز فرمایشی بودند. پس از انقلاب مصر نیز، در کمیته ده نفره اصلاح قانون اساسی هیچ زنی حضور نداشت و به طور ضمنی ماده ای در آن گنجانده شد که حق ریاست جمهوری را از زنان سلب می نمود. گرچه تا انتخابات ماه مه تعدادی از زنان کاندیدای ریاست جمهوری شده اند و گروه های متعدّدی از زنان و نیروهای چپ خواستار اصلاح این ماده قانونی شده اند، اما آن چه مسلّم است این است که اسلام گرایان تندرو یا میانه رو در میان مدّت به طور حداکثری اقدام به تحدید حقوق عرفی و قانونی زنان می کنند و تا جایی که از دستشان بر آید، مسأله حاشیه ای کردن زنان را نهادمند و قانونیزه می کنند. در این مسیر، نیروهای امپریالیست هیچ مخالفت ویژه ای با آن ها ندارند؛ گو اینکه رفتار رژیم های غربی در قبال دولت عربستان سعودی و عملکرد آن در مورد زنان به خوبی گویای این مسأله است.
برای فعالین زنان و نیروهای چپ و مترقّی در خاورمیانه نیز دیگر نباید جای هیچ گونه ابهامی باقی مانده باشد که رژیم های سرمایه داری غربی و غیر غربی و دولت های اسلام گرا در منطقه می توانند متّحدین بسیار خوب و شرکای هم پیمانی با هم باشند و گوشه چشم امپریالیست ها به رژیم های ارتجاعی منطقه، هیچ ملازمه ای با هیچ درجه ای از دموکراسی و به دست آمدن حقوق دموکراتیک ندارد. بعد از وقایع اخیر در خاورمیانه به نظر می رسد که ارتش و میلیشیای بازمانده از دیکتاتوری های سابق، اسلامگرایان میانه رو و تندرو و نیز امپریالیست ها قطب سیاسی مطلوب خود را شکل داده اند و هیچ گونه ترقّی و بهبود وضعیتی از دل این اتّحاد نیروهای ارتجاعی برای فرودستان و حاشیه نشینان به دست نخواهد آمد. بی شک در تقابل با آن قطب ارتجاعی، یک قطب مترقّی از نیروهای چپ و سوسیالیست که در برگیرنده شبکه های سازماندهی شده و سازمان های سیاسی-اجتماعی کارگران، زنان، جوانان و طیف وسیعی از مبارزان علیه وضعیت موجود است می تواند مبارزه و مقاومت علیه این قطب ارتجاعی را رقم بزند و چشم انداز پیروزی را در مقابل روندهای انقلابی جاری قرار دهد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر