۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

مصاحبه نشریه مبارزه طبقاتی با پریسا نصرآبادی

1-   مبارزه طبقاتی: - رفیق پریسا تحلیل کلی شما از اوضاع کنونی ایران چیست؟

فکر می کنم بازگفتن این واقعیت که رژیم سرمایه داری اسلامی ایران گرفتار یک بحران جدی است و دارد با آن دست و پنجه
 نرم می کند، تکرار مکرّرات باشد! اما شاید تکرار این کلیشه از این جهت خالی از فایده نباشد که این مساله با همه روشنی، حتی هنوز برای بخش هایی از چپ ایران هم در یک تحلیل سطحی، صرفا یک بحران سیاسی است و به جدال بین جناحین تقلیل داده می شود.
مشکل اساسی این است که بخش هایی از چپ همگام با اپوزسیون راست، بحران فعلی را بحرانی ساختاری ارزیابی نمی کنند. به این معنا که با ارجاع به استراتژی سیاسی ایشان، بحران گریبانگیر رژیم را ریشه دار در مناسبات و جدال طبقات اجتماعی نمی بینند  و از این روست که پلاتفرم سیاسی ایشان هم صرفا حول محور سرنگونی طلبی دور می زند و به نوعی ادامه تجربه تاریخی چپ رادیکال غیرکارگری در انقلاب 57  در شرایط فعلی هستند؛ آن هم در شرایطی که دوران چپ غیرکارگری به سر آمده؛ در واقع چنین نیروهایی تنها برای "بستن شیرهای نفت" آن هم در سطح لفاظی و برای خالی نبودن عریضه به یاد طبقه کارگر می افتند، تا انقلاب سیاسی مورد نظرشان محقّق شود، بی آن که به سوخت و ساز درونی نیروهای پیش برنده انقلاب و پروسه تحقق انقلاب اهمیتی بدهند و روشن است که در فردای انقلاب (اگر محقق شود) جایگاه طبقه کارگر کجا خواهد بود.

درباره ضرورت احیای کنفدراسیون دانشجویی

این مقاله توسط نگارنده در دو بخش در دو پنل "ضرورت های سازمان یابی از پایین" و "الگو ها" در کنفرانس دیالوگ در برلین اول تا سوم اکتبر۲۰۱۰ ارائه شده است. در این کنفرانس فعالینی از واحدهای محلی و کشورهای مختلف اروپایی و کانادا با گرایشات سیاسی گوناگون شرکت داشتند. خانم نصرآبادی از سوئد در این کنفرانس شرکت داشتند. کلیه مقالات ارسالی به کنفرانس را در اینجا ببینید

*پنل ضرورت
بخش اول: درباره ضرورت احیای کنفدراسیون دانشجویی و جوانان در خارج از کشور

مقدمه:
آنچه که اکنون برای دومین بار مبنای ضرورت سازمان یابی مستقل جوانان و دانشجویان خارج از کشور را فراهم آورده است، بر خلاف تجربه قبل یعنی کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی، نه به این  دلیل است که اقتصاد داخلی ایران در برهه کنونی به مرحله ای از رشد و ثبات رسیده و این امکان اعزام دانشجویان در سطحی وسیع را فراهم آورده است، و نه به این سبب که به لحاظ جهانی، حجم عظیم نیروی جوان در خارج از مرزهای ایران مقارن با اعتلای جنبش های جوانان و دانشجویی در کشورهای دیگر (مانند دهه ۶۰ اروپا و امریکا) گردیده است و این می تواند ظرف مناسبی برای آزاد شدن انرژی بی بدیلی باشد که پتانسیل آن وجود دارد.
دو فاکتور عمیقا مشترک میان این دو تجربه و مبنای اراده گام برداشتن به سوی سازمانیابی، الف) دیکتاتوری حکومت های وقت و شرایط اختناق سیاسی - اجتماعی غیر قابل انکار از یک سو، و ب) تحرکات برابری و عدالت خواهانه در اعتراض به شکاف طبقاتی زاییده دیکتاتوری سرمایه دارانه حکومت های وقت است که ضروریات را بار دیگر در مقطع تاریخی متفاوتی تحمیل نموده است. ضرورتی که در یک مقطع، به بروز نیروی چپ جوان پیشرو (فراتر و بیرون از چارچوبی نظیر حزب توده و با تمایل به مشی چریکی با انگیزه های آزادی و عدالت جویانه) انجامید و در مقطع حاضر با توجه به بارور شدن نسل نوینی از نیروهای چپ و پیشرو در عصر استیلای گفتمان نئولیبرالی و از پسِ آوار اردوگاه به اصطلاح سوسیالیستی، منجر شده است.

پاسخ به برخی نکات در مصاحبه اخیر عابد توانچه با دانشجونیوز

دانشجو نیوز مصاحبه ای را با عابد توانچه انجام داده است با عنوان "دانشجویان چپ گرا و جنبش سبز" که اتفاقا آن بخش هایی از مصاحبه که مشخصا به موضوع مورد بحث پرداخته است و به ویژه به عملکرد چپ در یک سال اخیر و در قبال خیزش توده ای نظر دارد در مجموع حاوی نکات درست و قابل تاملی است. اما آن چه که بهانه نوشتن این یادداشت گردید، برخی نکات و اشاراتی است که از جانب عابد در این مصاحبه بیان شده که اولا تدقیق نشده و ثانیا بخش هایی از واقعیت را جا می اندازد یا به نظر می رسد که به گونه ای دیگر بازنمایی می کند. از این رو تصمیم گرفتم به عنوان یکی از اولین فعالین چپ در دانشگاه از سال ۸۰ تا ۸۸ برخی نکات را یادآوری کنم و با عابد و دیگر خوانندگان این مصاحبه در میان بگذارم. گرچه ضرورتی وجود دارد برای پرداختن مفصل به آنچه بر چپ دانشجویی طی این ۸ سال رفته است، اما این یادداشت کوتاه مجال آن را ندارد و بنابراین تنها به ذکر برخی موارد که در مصاحبه عابد قابل بحث و طرح است می پردازم.

گفتگوی اشتراک با پریسا نصرآبادی

با تشکر از اینکه این مصاحبه را پذیرفتید
با توجه به بازگشایی دانشگاهها و بنا به شرایط کنونی جامعه و اعتراضاتی که به شکلی سراسری جامعه را درنوردیده است لازم دیدیم تا با فعالین چپ دانشجویی که در چند سال گذشته تجارب مهمی را از سر گذرانده اند گفتگویی داشته باشیم .
هدف از این گفتگو شناخت دقیق تر از این جنبش بواسطه ی فعالینی از آن است که تاکنون فرصت ارائه نظراتشان را در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به گذشته و همچنین اینده این جنبش پیدا نکرده اند .

- براین اساس از شما میخواهیم در ابتدا چگونگی شکل گیری و رشد جنبش چپ در دانشگاه را توضیح دهید . زمینه های شکل گیری و تقویت این جنبش را در چه میدانید .

به اعتقاد من ظهور و بروز چپ دانشجویی در دانشگاه های کشور در اوایل دهه هشتاد محصول یک ضرورت تاریخی بود. این ضرورت از یک طرف به آشکار شدن بن بست اصلاح طلبی و شکست سیاسی _اجتماعی رفرمیست ها بر می گردد که به ویژه سرخوردگی از راه حل های سازش طلبانه در میان جوانان و جنبش دانشجویی را به همراه داشت و از سوی دیگر، باید زمینه های ابژکتیو باز تولید ایده های چپ در جنبش دانشجویی را نیز در نظر گرفت. چپ دانشجویی دقیقا در برهه ای از تاریخ سرمایه داری اسلامی زاده شد که این نظام می کوشید که در قامت یک سیستم سرمایه داری متعارف با سرمایه داری جهانی وارد تعامل بشود و خود را جا بیندازد. طبیعتا مقتضی چنین تحولی در بطن نظام سرمایه داری اسلامی، رشد خصوصی سازی، بالا رفتن نرخ استثمار، افزایش بیکاری، غیر انسانی تر شدن شرایط کار و تبعیض های گسترده و هم زمان سرکوب آزادی های دموکراتیک اجتماعی و به ویژه سرکوب مبارزات کارگران برای ایجاد تشکل های مستقل و طبقاتی شان بود که همه و همه، به ویژه درک این نکته که رفرمیسم قادر به احقاق حقوق و آزادی های دموکراتیک برای اکثریت عظیم جامعه و به ویژه طبقات محروم و تحت ستم نیست، بخشی از دانشجویان را به سمت اندیشه ها و پراتیک رادیکال و نگرش طبقاتی به مسائل سیاسی و اجتماعی سوق داد. بنابراین بنای چپ دانشجویی بر خرابه های اصلاح طلبی ساخته شد، اما چیزی که بیش از همه موجب تقویت این بخش از جنبش دانشجویی گردید، هم زمانی و مقارنت رشد و اعتلای چپ در دانشگاه، با تلاش های فعالین جنبش طبقه کارگر برای ایجاد تشکل های توده ای و طبقاتی کارگران بود که از همان زمان، پیوند میان چپ دانشجویی و جنبش کارگری برقرار گردید و به استراتژی چپ دانشجویی از آن زمان به بعد بدل گردید. در واقع شاید بتوان آغاز دهه هشتاد را دوران پر رونق تمام جبش های اجتماعی اعم از کارگری، دانشجویی ، زنان و جنبش حقوق کودک دانست.
نکته دیگری هم که موجب شکل گیری جریانی چپ و سوسیالیست به این شکل علنی و اتخاذ سبک کار جنبشی از سوی آن گردید، این بود که اکثر کسانی که به نوعی خود در ایجاد این بخش چپ در جنبش دانشجویی مشارکت داشتند، دوران نوجوانی خود را در متن یک جنبش سیاسی گذرانده بودند، و سبک کار جنبشی، از ابتدا، بخشی از ماهیت چپ دانشجویی گردید که هم زمان استفاده از کوچکترین روزنه های موجود، تحمیل خود به سیستم و رسمیت بخشیدن به خود در فضای علنی به عنوان بخشی فعال از جنبش را پیش فرض قرار می داد. بدین ترتیب بعد از یک دهه انقطاع، نسل جدیدی از چپ، با تئوری ها و پراتیکی متفاوت از چپ گذشته سر برآورد که چندان حامل آن سنت و تجربیات نسل ماقبل خود نبود که البته من این را نقطه کوری برای چپ جدید می بینم که تکرار برخی تجربیات عملا به وی تحمیل شد و درس های بسیاری که باید می آموخت، تا از راه رسیدن یک ضربه سخت به تعویق افتاد و شاید تنها مزیتی که برای نسل جدید چپ در دانشگاه ها داشت، اتخاذ سبک کار جنبشی به عنوان یگانه راه فعالیتی که به طور اجتماعی و طبیعی می دانست در شرایط موجود بود. اما با تمام بالا و پایین ها در یک فرایند آزمون و خطا چپ دانشجویی رشد کرد و به عنوان یک نیروی جدی در بین نیروهای سیاسی موجود در جنبش دانشجویی موقعیت خود را تثبیت نمود که این محصول تلاش بسیاری از رفقا بود که با نشریات، کانون ها، آکسیون ها و فعالیت های مستمر و اراده ای که برای پیش بردن سوسیالیسم در متن جنبش دانشجویی داشتند این کار را انجام دادند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

گفت‌وگوی پروسه (نقد و بررسی مارکسیستی) با رفیق پریسا نصرآبادی به مناسبت فرا رسیدن مراسم حکومتی روز قدس


پروسه: همان‌طور که مطلع هستید مراسم راهپیمایی روز قدس را پیشِ روی داریم. این مراسم به دستور خمینی در آخرین جمعه‌ی ماه رمضانِ هر سال توسط حکومت برگزار می‌شود. سال گذشته و در گرماگرم مبارزات حق‌طلبانه‌ی مردم ایران در اعتراض به ظلم و ستم سی ساله‌ی رژیم اسلامی که بعد از مناقشات انتخاباتی گسترده‌گیِ زیادی پیدا کرد مراسم حکومتی روز قدس به کابوسی برای حاکمیت تبدیل شد و مخالفان جمهوری‌اسلامی از این فرصت استفاده کردند و به مقابله و نبرد با عواملِ سرکوبِ حکومت پرداختند. جناح اصلاح‌طلبِ حکومت که در انتخابات ریاست‌جمهوریِ سال گذشته توسط جناح اقتدارطلب رژیم از دایره‌ی قدرت رانده شده است، رمق اندکش را به اعتراف خودشان مدیون مقاومت مردمی هستند که شجاعانه در خیابان‌ها مقابل عوامل سرکوب رژیمِ اسلامی ایستاده‌گی کردند. به همین دلیل اصلاح‌طلبان کج‌دار و مریز از مبارزات مردمی حمایت می‌کنند اما آشکارا تمایل به مصادره و کنترل جنبش به سمت اهداف مشخص و معین خودشان مشاهده می شود.
سال گذشته درباره‌ی حضور یا عدم حضور در این مراسمات که البته در جهت اعلام مخالفت با رژیم بود اختلافاتی میان نیروهای اپوزیسیون وجود داشت و به طور مشخص نیروهای چپ هم موضع گیریِ چندان روشنی نداشتند. اکنون اما مبارزات خیابانی فروکش کرده و در صورتی که اصلاح‌طلبان بخواهند برخلاف مراسم 22خرداد مردم را برای حضور در تظاهرات روز قدس دعوت بکنند به نظر می‌رسد فرصت خوبی برای شعله‌ور کردن مبارزات مردم علیه رژیم جمهوری‌اسلامی باشد.
حال با این مقدمه‌ای که خدمت‌تان ارائه شد ما دو سوال از شما رفیق گرامی داریم:
اول این‌که با توجه به افزایش نامه‌نگاری‌ها و ابراز نظرهای برخی از اصلاح‌طلبان مبنی بر این‌که راه گفت‌وگو با جناح رقیب هنوز باز است و هم‌چنین واکنش‌های تعدادی از ائمه‌ی جمعه و برخی چهره‌های جناح راست رژیم(از جمله هیئت موتلفه) که آن‌ها هم بر گفت‌وگو با(به قول خودشان) منحرفین از اصول نظام تاکید کرده اند، به نظر شما احتمال گفت‌وگوی روشن‌تر و واضح‌تر بین دو این دو جناح چقدر است و آیا این تلاش‌ها نشانه‌ی ترس حاکمیت از ظهور دوباره‌ی اعتراضات خیابانی در مراسم حکومتیِ روز قدس نیست؟

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

مارکس و مبانی انتخاب پرولتاریا به مثابه یگانه سوژه رهایی بخش (قسمت دوم) | پریسا نصرآبادی






آیا پرولتاریا در عصر سرمایه داری متاخر می تواند هم چنان سوژه  رهایی بخش و عامل تحولات بنیادین باشد؟

 آن چه که پیش تر آمد، در واقع توضیح مبنای نظری  متودولوژی است که با رویکردی رادیکال، فراروی از کاپیتالیسم را حتی در عصر سرمایه داری متاخر کماکان دنبال می کند و بر آن است که با تبیین ویژگی های ماهوی سوژه و ساختار زمینه پراتیک این سوژه، این مساله را توضیح دهد که مولفه های عاملیت سوژه پرولتاریا چنان که مارکس به دقت تشریح کرده است در عصر سرمایه داری متاخر کماکان معتبر و قابل ارجاع و استناد است و علی رغم روند پیچیده شدن نظام سرمایه داری، ویژگی های ساختاری و مقوّم این سیستم کماکان بر دو پایه اصلی تر بهره کشی از پرولتاریا و بحران های متناوب درون این سیستم استوار است. لذا ضروری است که بر اعتبار سوژه بودن پرولتاریا در عصر سرمایه داری متاخر تاکید شده و مبنای این اعتبار توضیح داده شود.
نگارنده با نقد برخی ادعاها مبنی بر به حاشیه رانده شدن پرولتاریا و فرعی شدن نقش جنبش طبقه کارگر(به ویژه در غرب) و ضرورت سرمایه گذاری بر سوژگی های جدیدی که تحت عنوان «جنبش های اجتماعی جدید» فرمول بندی می شود، این ادعا را مردود دانسته و با توجه به این که سرمایه داری متاخر، واجد همان خصلت ها و شاخص هایی است که از ابتدای زایش اش، حامل آنها بوده است و هیچ گونه تفاوت کیفی در کلیت این سیستم و نیز استحاله ای در هستی سوژه پرولتاریا رخ نداده است که فرعی شدن و یا کاهش اهمیت پرولتاریا را  در پی داشته باشد، کماکان بر اهمیت رهبری مبارزات علیه سرمایه داری توسط پرولتاریا تاکید می نماید.

******

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

مارکس و مبانی انتخاب پرولتاریا به مثابه یگانه سوژه رهایی بخش (قسمت نخست) | پریسا نصرآبادی










هدف اصلی این نوشتار نقد از زاویه مارکسی بر آن چیزی است که می توان به آن «متافیزیک سوژه» نام نهاد و نشان دادن تمایز مارکس در پرداختن به سوژه به عنوان بُرشی از سوژه ای که در پارادایم روشنگری تبیین شده بوده است.
به زعم نگارنده فلسفه مارکس، از این رو اهمیت محوری می یابد که وی را می توان، مهم ترین متفکری دانست که با متّصف کردن سوژه به دو وصف ضروری «تاریخ مندی» و «اجتماعی بودن»، سوژه را از موقعیتی متافیزیکی خارج نمود و هستی اجتماعی- تاریخی آن را عمیقا انضمامی نمود.
سوژه مارکسی، که عامل تحول و دگرگونی در درون ساختارهای اقتصادی، تاریخی و سیاسی نظام سرمایه داری است، با توجه به هستی شناسی که مارکس آن را به شدت وام دار هگل است، با مقوله آگاهی و پراتیک گره می خورد. سوژه مارکسی، که همان پرولتاریا است، در مبارزه و جدال علیه وضعیت «بندگانی» خویش و از خلال پراتیک روزمره خود به چنان خودآگاهی دست می یابد که تنها او می تواند یگانه عامل رهایی خویش از بندهای استثمار و شرایط غیر انسانی، و نیز دیگر طبقات و اقشار تحت ستم در نظام سرمایه داری باشد.


************

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

در ستایش تقی شهرام ، به مناسبت سی اُمین سالگرد اعدام وی | پریسا نصرآبادی


سر که بر می گردانیم و گذشته مان را نظّاره می کنیم، پسِ پشت مان نمایی مبهم از قله هاییست، که ریشه در زمین و سر در ابر و غبار دارند، قله های که تا از آن بالا نرویم در نمی یابیم که تا کجا می توانند چنین بلند باشند... فرازِ قلّه که می رسیم، کوچکی و حقارت بسیاری آشکاره می شود که ندانستند هرگز، زنده گی چیست...فتح چیست...
و نوای شاملو در ذهن می پیچد که:

 « تو نمی دانی غریوِ یک عظمت
 وقتی که در شکنجه یک شکست نمی نالد
                                                                                                             چه کوهی ست!»...


و چه هم زمانی خوشایندی است که دوم مرداد ماه نام شاملو و شهرام را در خاطر هجّی می کند تا طعم گس تابستان های پر حادثه و خون لحظه ای از خاطر دور شود...
گرچه هرقدر که بگوییم اندک باشد، اما از شاملوی بزرگ بسیار خوانده ایم و گفته ایم... اما چپ ایران به شهرام وام دار و بدهکار است و علی رغم این دِین، هنوز که هنوز است بعد از گذشت 30 سال، حتی برخی نامی از او نمی برند، زیرا از او شرمسارند، یا که وی را ناچیز می پندارند و نادیده می گیرند... بخش اعظم چپ ایران از انقلاب 57 به این سوی، یا  مقهور اسلامیون در آستانه انقلاب شدند یا سر در مقابل پوپولیسم مصلحت جویانه ای خم کردند که به ناچار باید بهای آن را با پنهان کردن حقیقت یا ذبح کردن شجاعت می پرداختند، چندان که بسیاری حتی در برابر جنایتی که علیه او رفت سکوتی سنگین و شرم آور پیشه کردند.

نشریه گفتمان چپ: مصاحبه با دو فعال دانشجويي كمونيست، پريسا نصرآبادي و امير محسن محمدي در خصوص وضعيت كمونيسم در خاور ميانه و چگونگي و امكان پيروزي آن


1.مشاهدات عيني حاكي از آن مي باشد كه سیر تحولات سرمايه داري در نقاطي دور از مركز آن رقم مي خورد ، امروز بيشترين جاذبه آلترناتيو چپ و كمونيستي باز هم نه در غرب تماماً صنعتي كه در كشور هايي چون يونان، تركيه و ايران رقم مي خورد با اين اوصاف شما فكر مي كنيد احتمال پيروزي اين آلترناتيو در صحنه مبارزات مردمي چقدر و چگونه مي تواند باشد؟
پریسا نصرآبادی: جوابی که می خواهم به سوال اول شما بدهم نه بر اساس پیش فرض های تئوری های مرکز-پیرامونی است، نه مدل های توسعه و نه حتی حلقه های ضعیف سرمایه داری. صرفا فکر می کنم اگر بر مجموعه ای از مشاهدات عینی و فاکت ها تکیه کنیم کفایت می کند.
کشورهایی که شما از آن نام بردید چه به دلیل موقعیت ویژه شان در منطقه ای چون خاورمیانه و چه به دلیل وضعیت بین قاره ای شان، چنانچه حامل تحرکات جدی باشند، بر کشورهای دیگر منطقه و مجاور خود تاثیرات غیرقابل انکاری می نهند. 

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

پساکمونیسم بر دنده خلاص، طرح بحث و ارائه خطوط اصلی یک نقد | پریسا نصرآبادی


parisanasrabadi.jpg

نقطه عزیمت بحثی که در ادامه طرح می شود، برگردان یا همان ترجمه تِرم وعبارت مصطلحی است که ظرف کمتر از یک دهه گذشته در ادبیات بخشی از چپ ایران که ذیل سنت کمونیسم کارگری به حیات خود ادامه داده است، بارها به کار گرفته شده تا پیش برنده سیاست مشخصی در احزاب و گروه های نام برده باشد. «خلاصی فرهنگی» که ترجمه ای از واژه Cultural Emancipatio است، به طرز اعجاب انگیزی، به جای آن که ترجمه دقیق و آشنا تر «رهایی فرهنگی» را برای ذهن مخاطب فارسی زبان به همراه داشته باشد، طی فرایند ترجمه با معادلی غریب قرین می شود و بدین ترتیب در اولین مرحله و در سطح الفاظ با اتخاذ این معادل نامانوس، دوری از سنت مارکسیستی و اجتناب از ترمینولوژی آن اعلام می گردد.
این که حزب کمونیست کارگری با تمام مشتقات آن اعم از حکمتیست، اتحاد کمونیسم کارگری و محافل و افراد اندامواره آن، عامدانه و یا فارغ از هرگونه عمد و سیاست ورزی دست به این جعل تاریخی زده باشند، خود مساله ایست که دست کم، رویه آشنای این مجموعه جریانات را در امر«ساده سازی» یادآور می شود. در این معنا ساده سازی نه به معنای «همه فهم کردن» یک مفهوم و عمومیت بخشیدن به فحوای کلمات، بلکه دقیقا به معنای تقلیل گرایی وحتی مبتذل کردن امور مدّ نظر است.

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

مروری کوتاه بر تجربه سندیکای کارگران شرکت واحد

یک طبقه و دو استراتژی


در روزهای اخیر، اخبار متعددی پیرامون سندیکای شرکت واحد در سایت های خبری مختلف درج گردید که مجموعا بهانه ای برای بازپرداختن به تجربه سندیکای شرکت واحد و نقب زدن به مسیر جنبش کارگری، به عنوان یکی از مهم ترین تجربیات در جریان مبارزات جنبش کارگری پیش رونده ایران طی سال های گذشته گردید. این اخبار از یک سو در ادامه روند تجربه با اهمیت و کلیدی سندیکای شرکت واحد، به مثابه شواهدی بر تداوم این حرکت علی رغم زندانی بودن دو تن از شاخص ترین چهره های این سندیکا، منصور اسالو و ابراهیم مددی، قابل تامل است و از سوی دیگر در آستانه یک سالگی جنبش آزادی خواهانه مردم و پس از رخداد مراسم های روزجهانی کارگر امسال و ایجاد فضای رعب به مثابه اقدامی پیشگیرانه با سرکوب فعالین کارگری معنا می یابد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

در آستانه اول ماه مه، روز جهانی کارگر


لیبرال- رفرمیست ها، اول ماه مه و قمار بر سر امر محال!

این نوشتار را با جمله ای از لنین آغاز می کنم، نه برای این که برای تایید کلیشه هایی که در ادامه خواهم نوشت مرجعی را جسته باشم، بلکه دقیقا به این دلیل، که سابقه تاریخی نقشی که نیروهای اجتماعی مختلف و طبقات در جدال جامعه در دوره های گوناگون التهاب سیاسی در عصر سرمایه داری ایفا می کنند را برجسته کرده باشم. این امر به ویژه با امعان نظر به موقعیت طبقه کارگر ایران و رسالتی که در دوران سیاسی جدید پیش رو بر عهده دارد حائز اهمیت و معانی عمیق تری می شود:
«خرده بورژوازی باید اعتماد به بورژوازی را به مردم بیاموزد؛ پرولترها هم باید عدم اعتماد نسبت به بورژوازی را به مردم بیاموزند»(وظایف پرولتاریا در انقلاب ما)

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

درباره اهمیت تاریخی سیاهکل یا « کاشفان فروتن شوکران» پیامشان چه بود؟ | پریسا نصرآبادی





1)      از سیاهکل که سخن می گوییم، باید یادمان باشد که این واقعه ای است، که تاریخ در برابر آن، در برابر آفرینندگان آن، کلاه از سر برداشته است...این رخداد، که چونان نقطه عطفی بر پیشانی سال های تاریک و کدر دهه چهل شمسی، یعنی تمام سال های پس از کودتای سیاه 28 مرداد، می درخشد، همواره یادآور درس  دریدن پرده تردید، برای نسل های جوانی است که از پس سال 49 زاده شده اند. مساله چه بود؟ مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک؟ یا فقط تاکتیک؟ یا تقدم سازماندهی شهر بر جنگل؟ یا ایجاد تحرک از طریق جنگل تا آماده سازی شهر ها؟ حق با گروه احمد زاده بود یا اشرف؟ صفایی فراهانی کجای این تاریخ پر شکوه ایستاده است؟ خطاهای تاکتیکی یا استراتژیک گروه جنگل؟ هیچ یک.

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

اصلاحات مُرد،زنده باد انقلاب!


اصلاح طلبان تاریخاً دشمنان طبیعی انقلاب اند. زیرا که انقلاب ها نیز اصلاح طلبان را در خویش می بلعند و ازاین روست که اصلاح طلبان حتی در ناگزیر ترین شرایط نیز، انقلاب ها را به تعویق می اندازند.اکنون جدال جبهه منسجم اصلاح طلبان، با جناح مقابل که برسازنده یا حامی دولت کودتا هستند، به نبردی سهمگین برای مرگ یا زندگی بدل شده است، و اصلاح طلبان، که بدون هیچ تعارفی، این نبرد را به پشتوانه توده های عظیم مردم تا بدین جا ادامه داده اند، در هراس ازاندیشه انقلاب، کماکان بر ماندن در چارچوب های تنگ حکومتی پا می فشارند که کودتاچیان آن را در قبضه دارند و از شواهد و قرائن پیداست که تا انتهای این بازی خونین نیز پیش می روند.

گو اینکه، هم اصلاح طلبان و هم کودتاچیان، در یک ویژگی مشترک اند: تنها چیزی که هیچ یک از این دونیروی سیاسی پیش بینی نمی کردند، قدرت خیزش عظیم توده های مردم، برای پیشبرد اعتراضاتشان بود.از این رو هر دو آنها غافلگیر شدند، اصلاح طلبان راه ادامه اعتراضات در پسِ پُشت جنبش مردمی را برگزیدند وکودتاچیان راه خونین سرکوب جنبش اعتراضی مردم را. اصلاح طلبان در سه ماه گذشته نشان دادند که طرح لگام زدن و کنترل جنبش توده ای مردم را همواره در دستور کار دارند تا خارج از اتوریته و تصمیم آنان، رادیکالیسم پویای اعتراضات مردم، سمت و سویی خارج از دستورایشان نیابد؛ به زعم اصلاح طلبان، اعتراضات مردم باید صرفا محدود به عقب نشاندن دولت کودتا باشد و نه چیزی بیش از آن.