لیبرال- رفرمیست ها، اول ماه مه و قمار بر سر امر محال!
این نوشتار را با جمله ای از لنین آغاز می کنم، نه برای این که برای تایید کلیشه هایی که در ادامه خواهم نوشت مرجعی را جسته باشم، بلکه دقیقا به این دلیل، که سابقه تاریخی نقشی که نیروهای اجتماعی مختلف و طبقات در جدال جامعه در دوره های گوناگون التهاب سیاسی در عصر سرمایه داری ایفا می کنند را برجسته کرده باشم. این امر به ویژه با امعان نظر به موقعیت طبقه کارگر ایران و رسالتی که در دوران سیاسی جدید پیش رو بر عهده دارد حائز اهمیت و معانی عمیق تری می شود:
«خرده بورژوازی باید اعتماد به بورژوازی را به مردم بیاموزد؛ پرولترها هم باید عدم اعتماد نسبت به بورژوازی را به مردم بیاموزند…»(وظایف پرولتاریا در انقلاب ما)
شاید این یکی از استثنایی ترین گره گاه های تاریخ ایران باشد که دقیقا در روزهایی که به اول ماه مه، روز جهانی طبقه کارگر منتهی می شود، شاهد انتشار بیانیه ها، اعلام مواضع، مقالات، مصاحبه ها و طیف گسترده ای از تبلیغات جهت عطف توجه به روز کارگر و برگزاری مراسم های مختلف در این روز بوده ایم و نکته متمایز کننده آن با سال های گذشته در این است که لیست بلند بالایی از گروه ها، سازمان ها، احزاب، افراد، شخصیت ها و رسانه های چپ و راست به جدّ در این عرصه می کوشند. کسانی که دست کم چند سال گذشته را با دقتی نه چندان زیاد رصد کرده باشند، به خوبی واقفند که هر ساله در روز جهانی کارگر، از یک سو، نیروهای پیشرو جنبش کارگری، یعنی سوسیالیست ها و کمونیست ها تاریخا، طبعا و ضرورتا در گیر مستقیم برگزاری اول ماه مه و حداکثر استفاده از این روز در جهت پیشبرد منافع طبقه کارگر و نیل به اهداف آن بوده اند و در مقابل نیز، دستگاه سرکوب رژیم سرمایه داری اسلامی تا بن دندان مسلح، به صورت مستقیم و یا با واسطه نهادهای ضد کارگری چون خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار، نسبت به خاموش کردن اعتراضات و تجمعات و یا به انحراف کشیدن مبارزات کارگران در این روز همت گماشته اند.
اما امسال، با توجه به این که جنبش توده ای در ماه های گذشته در جامعه در جریان بوده و اکثریت خاموش و مقهوری را به فریاد وا داشته و در اِشِل میلیونی به خیابان ها کشانده بوده است، وقایعی در لایه ها و طبقات اجتماعی مختلف بروز و ظهور داشته که اول ماه مه را نیز متفاوت از سال های قبل نموده است.
اکنون تقویمی که این جنبش فِعلیت خود را با آن تنظیم می نموده است ورق خورده و به روز جهانی طبقه کارگر رسیده ایم. در مقطع ۲۲ بهمن به وضوح شاهد آن بودیم که دیگر خبری از آن تظاهرات های عظیم و پرشور و رادیکالیسم عنان گسیخته فرارونده از “جنبش سبز” نیست. پیش تر در شماره های قبلی نیز به کرات اشاره کرده ایم که توده های به جان آمده، به طور نامحدود قدرت ماندن و تسخیر خیابان ها را ندارند و اعتراضات خیابانی، چنانچه به هیچ مبارزه سازمان یافته ای در لایه های عمیق تر اجتماع، یعنی مبارزات جنبش های رزمنده اجتماعی و در راس آن ها جنبش کارگری ارجاع نداشته باشد، مبدل به دالّ های بدون مدلولی می شود که فراز و فرود های آن را بی منطق و فارق از یک استراتژی مبارزاتی منسجم جلوه می دهد. بنابراین عملا روند فترت و رکود جنبش سبز آغازیدن گرفت و رهبران خودخوانده داخلی و خارجی جنبش سبز نیز که در پی مصالحه و سازش گام به گام قدم برداشته بودند، دریافتند که با جنبشی که خود بارها عامدانه و نه از سر اشتباه در تحلیل، آن را “جنبش طبقه” متوسط خطاب کرده بودند، عملا به هیچ وجه قادر نیست بیش از این اهرم فشار ایشان بر پوزسیون رژیم باشد و حلقه مفقوده ای برای تحمیل خواسته های آزادی خواهانه و پیگیری مطالبات واقعی اکثریت عظیم به فغان آمده وجود دارد.
لیبرال رفرمیست ها، اسم خدایان را بر زبان آوردند: کارگران!
لذا از رضا پهلوی و داریوش همایون گرفته تا محسن سازگارا و مافیای رسانه ای راست اپوزسیون، از اتحاد جمهوری خواهان (بخوانید جمهوری اسلامی خواهان) و طیفی از نیروهای توده ای، شبه توده ای و اکثریتی گرفته تا اصلاح طلبان داخلی و رهبران سبز جنبش پس گرفتن رأی، یکی پس از دیگری با احتیاط سخن از کارگران به میان آوردند.
بدین ترتیب، لبّ کلام این است که امسال، طیف گسترده ای از بخش های مختلف بورژوازی، فرصت طلبانه، حتی پیش از برخی نیروهای چپ، به پیشواز اول ماه مه آمده اند، در باب فقر و فلاکت کارگران فغان بر آورده اند و از مطالبات وخواسته های کارگران و مزدبگیران سخن گفته اند.
این نشان می دهد که لیبرال-رفرمیست ها آمده اند بر سر میزی بنشینند که به خوبی می دانند اولا بر سر آن میز قماری سنگین در جریان است و ثانیا، این میز، میز ایشان نیست! یا به بیانی ملموس تر، به ناچار وارد بازی در زمین حریف شده اند. لیبرال-رفرمیست ها به خوبی می دانند که جنبش کارگری ایران، عرصه یکّه تازی آنان نیست و شرایط اقتصادی بحران زده، وضعیت معیشتی دهشتناک طبقه کارگر و هشیاری فعالین و پیشروان جنبش کارگری در قبال نفوذ و پروژه های متعدد جهت به انحراف کشاندن این جنبش و وارد کردن و تقویت گرایشات راست درون آن، عملا شانس زیادی را برای پیروزی ایشان به جای نمی گذارد.
با این همه لیبرال- رفرمیست ها، تمامی باندهای بورژوازی دست چندم و حقیر ایرانی و سوسیال دموکرات های تاریخا پاانداز بورژوازی، تن به این قمار سپرده اند و بی آن که پرومته هایی باشند که در سودایی جز منافع حقیر طبقاتی شان نام خدایان را فاش کرده باشند، به بیان های متنوع، سخن از ضرورت پیوستن کارگران به جنبش سبز و پیوند خوردن مطالبات آنان با خواسته های عمومی این جنبش نموده اند و تاکید کرده اند که باید این احساس بیگانگی مابین کارگران و جنبش سبز زدوده شود!
برای نمونه میرحسین موسوی ضمن تاکید بر این مساله که میزان حضور مردم در خیابان ها ملاک درستی برای سنجیدن جایگاه جنبش سبز نیست، بر اهمیت تلاش حامیان و فعالان جنبش سبز برای برقراری ارتباط با اقشار مختلف جامعه و به ویژه کارگران، کشاورزان و روستاییان و یافتن «راهحلهای دیگر» تاکید کرده است. وی هم چنین در ضمن سخنان مهم!!! خود در تبیین استراتژی و اهداف جنبش سبز، پس از قرائت آیات و احادیث و روایات به طریق مالوف، چنین می گوید:
«ما باید بیش از پیش، مردمی را که در «منطقه خاکستری» زیست میکنند (شهروندانی که نه همراه جنبش سبز هستند و نه موافق و همگام صاحبان قدرت و حکومت) نسبت به «منطقه روشن» آگاه، و جنبش سبز دعوت و جذب کنیم.».
میرحسین درست می گوید! کسانی که در منطقه خاکستری زندگی می کنند، خیل عظیم کارگران و زحمتکشانی که فوری ترین و بی واسطه ترین مطالباتشان، که مستقیما با حیات حداقلی شان گره خورده است، کسانی بودند که به مثابه یک نیروی اجتماعی نیرومند و تعیین کننده، در جنبش اعتراضی اخیر، حضور فعال و متمایزی نداشتند. اینان دقیقا همان کسانی بوده و هستند، که جنبششان برای پس گرفتن رای نبوده و نیست و خواست هایشان به مراتب واقعی تر از بسیاری مطالبات مطروحه در جنبش سبزی است که شعار هایش نسبت به اولیه ترین و پایه ای ترین نیازها و خواست های اکثریت فقیر و تحت ستم جامعه سانتیمانتال محسوب می شود. ساکنین منطقه خاکستری که آقای موسوی و هم پالکی های رفرمیستشان عملا در برنامه ها، خواست ها وشعارهای جنبش سبز، عملا آنان را از قلم انداخته بودند، و اکنون ناگهان به یادشان افتاده اند، دقیقا آن کسانی هستند که با جنبش پیش رونده شان می توانند مطالبات دموکراتیک و عمومی توده مردم را نمایندگی و به پیش ببرند؛ این یکی دیگر از مصادیق ریاکاری تاریخی اصلاح طلبان است که همواره می کوشند این حقیقت مسلم را کتمان نمایند، و ما باز هم بر آن پای می فشاریم که هیچ دستاورد دموکراتیکی بدون حضور پرشور و نیرومند طبقه کارگر در میدان مبارزه محقق نمی شود و ماندگار نخواهد بود و این دقیقا آن چیزی است که طبقه کارگر امروز ایران، باید به توده مردم بیاموزاند: بورژوازی تا مغز استخوان دروغ می بافد!
در همین راستا هیئت سیاسی- اجرایی سازمان فداییان اکثریت طی بیانیه خود با عنوان : «اول ماه مه را به برآمد جنبش کارگری و همبستگی با جنبش سبز تبدیل کنیم!»، خطاب به کارگران و مزدبگیران بحث های جدیدی را طرح نموده اند! گویی که مجموع مواضع و عملکرد جریانات سیاسی در خلأ صورت می پذیرد و سپهر سیاست می تواند چنین تغییرات ناگهانی در برخورد با جنبش های اجتماعی و جایگاه آن ها را از سوی جریانات سیاسی معلوم الحالی از این قبیل بر بتابد:
«مطالبات اصلی کارگران و مزدبگیران: به رسمیت شناخته شدن حق فعالیت تشکلهای مستقل کارگری، حق اعتصاب و تجمع کارگران، پرداخت به موقع دستمزدهای، افزایش دستمزدها، تامین امنیت شغلی، رفع هر نوع تبعیض جنسیتی بین کارگران زن و مرد، لغو کار کودکان، تأمین امنیت شغلی کارگران و مزد بگیران، لغو قراردادهای موقت و سفید امضا، متوقف شدن اخراج و بیکار سازی کارگران و برخورداری بیکاران از بیمه بیکاری است.
کارگران و مزدبگیران سندیکای مستقل خود را تشکیل دهید، مطالبات خود را به گوش مردم ایران و جهان برسانید، بر همبستگی بینالمللی کارگران پای بفشارید، برای تامین آزادیهای سیاسی در کشور مبارزه کنید، در اعلامیهها و شعارها، در تظاهرات و گردهمائیها، همبستگی خودتان را با جنبش اعتراضی اعلام کنید و روز اول ماه را به روز برآمد جنبش کارگری و همبستگی با جنبش سبز تبدیل کنید.»
اگر ندانیم که صادر کنندگان چنین بیانیه به چه جریان سیاسی مربوط اند، و اگر پایگاه و رسالت طبقاتی چنین سازمان های سیاسی و عملکرد روشن آنان در برهه های سیاسی مختلف بی اطلاع می بودیم، بی گمان ممکن بود دچار این اشتباه شویم که چنین بیانیه ای توسط یکی از احزاب، سازمان ها و یا کمیته های متشکل از پیشروان کارگری صادر شده است که همگی با تکیه بر استراتژی سوسیالیستی، پراتیکی از زاویه منافع طبق کارگر دارند!!! و نه سازمان اکثریت! طنزهای تاریخ چه بسیاراند…
جریان مشابه دیگری در بیانیه ای با امضای اصلاح طلبان عدالتخواه!!! با چراغ خاموش و تو گویی سازمانی چون اکثریت قبایی نو به بر کرده باشد، چنین عنوان کرده اند:
«کارگران میهن ما واقفند که تحقق مطالبات آنان در پیوند با خواستهای دیگر زحمتکشان و در گرو پیروزی جنبش اصلاحطلبانه و عدالتخواهانه همه میهنپرستان کشور است که با استقرار حاکمیت ملی – دموکراتیک و با طرد کودتاگران حامی سرمایهداری میلیتاریستی از صحنه سیاسی – اقتصادی جامعه میسر میشود و از همین موضع همگام با دیگر نیروهای ملی – دموکراتیک در جنبش سبز مردم ایران، فعالانه مشارکت دارند.»
این بند که حامل مهم ترین پیام این بیانیه است، به صراحت بر ما روشن می سازد که رفرمیست ها، علی رغم به میان آوردن نام کارگران، چگونه سُرنا را از سر گشادش می نوازند! صرف نظر از ادعای کذب این جریانات مبنی بر این که کارگران ما بر چه چیزی واقفند و بر چه چیزی نه، این نکته برای ما آشکار می گردد که این جریانات همواره می کوشند، کارگران را به اندامواره و زائده های دیگر جنبش ها و جریانات بدل نمایند، و با دروغ پردازی های مزوّرانه شان، تاریخ را هم یکسره واژگون جلوه می دهند! چرا که به گواهی تاریخ، پیشروی جنبش های اجتماعی دیگر و تحقق مجموعه ای از رفرم ها، تنها در پرتو پیوند تنگاتنگ با جنبش طبقه کارگر در اقصی نقاط جهان میسر بوده و سرمایه داری واپس گرا، بدون جدال، بدون خون و بدون آن که با فشارهای بسیار از سوی جنبش های طبقه کارگر و دیگر جنبش های متحد آن بر او خواسته هایی تحمیل شود، هرگز حاضر به یک قدم عقب نشینی نبوده است. و اکنون، چنین جریاناتی، با نام بردن از نیروهای موهومی با عنوان ملی_ دموکراتیک!!! می کوشند نبرد طبقاتی را منتفی، و جدال را بین نیروهای خیر اصلاح طلب و نیروهای شرّ کودتاچی و اقتدارگرا جلوه دهند! چنین ادعاهایی اگر از شیّادی مسبوق به سابقه چنین جریاناتی نباشد، در بهترین حالت مصداق حالتی است که لنین با طنز تلخی فرموله نموده است:
«…طرفداران رفرم و اصلاح تا زمانی که پی نبرند که هر نهاد قدیمی، هر اندازه هم که بدریخت و فاسد به نظر آید، متکی به قوای طبقه ای از طبقات حاکم است، همواره از طرف مدافعین نظم قدیم تحمیق می گردند!» (سه منبع و سه جزء مارکسیسم)
در نمونه ای علمی تر! مهرداد درویش پور استاد دانشگاه و از اعضاء اتحاد جمهوری خواهان لائیک نیز چنین بیان می دارد:
«… اگر چنانچه جنبش سبز با انحصارگرایی رفتار کند و یا بخواهد به جنبش طبقهی متوسط محدود بماند، به گمان من قدرت و توانش برای چالش استبداد دینی حاکم محدود خواهد شد و این خطر وجود دارد که به نوعی در انزوا باقی بماند و یا با محرومماندن از پشتیبانی قدرتمندترین گروههای اجتماعی جامعه، زمینههای ناکامی و یا حتی شکست خود را فراهم کند».
چنین تحلیلی دقیقا اعتراف به سخافت موضع ابتدایی چنین نیروهایی است که در بدو امر با اصراری عجیب سعی در جا انداختن این مساله داشتند که این جنبش، جنبش طبقه متوسط است، با خواست ها و شعارهای منطبق با نیازهای طبقه متوسط، یا همان چیزی که سردار احمدی مقدم در همان روزهای نخست اعتراضات خیابانی اعلام نمود: جنبش از بلوار کشاورز به بالا!
گرچه این تلاش به سرعت نقش بر آب شد و رادیکالیسم ناشی از پتانسیل اعتراضی در بین تظاهرکنندگان به خشونت و درگیری مستقیم با نیروهای سرکوب گر و به چالش کشیدن کلیت سیستم و شعارهای به اصطلاح ساختارشکنانه انجامید و این نیروها را به شدت دچار دلهره و هراس نمود، تا در ۲۲ بهمن اسب تروا خود را برای زمین زدن اعتراضات خیابانی وارد معرکه نمایند، و رکودی بر خیابان ها مستولی گردید. تا اکنون، که نه راه پسی مانده و نه راه پیشی، نگاه هایشان را به سمت آن حلقه مفقوده بگردانند و چرخش هایی از سر ناگزیری در تحلیل و بیان هایی ریاکارانه برای دگردیسی خود دست و پا کنند.
اتفاق جالب دیگری نیز در این بین رخ نمود؛ در یک اقدام بی سابقه و مبهوت کننده، صرف نظر از دانشجویان سوسیالیست و چپ که ضرورتا در پیوند با جنبش کارگری خود را تعریف کرده اند و ارتباط ارگانیک با طبقه کارگر را به مثابه یک استراتژی سیاسی تلقی می نمایند و بدیهی است که در برهه های مختلف و به ویژه در مقطع اول ماه مه بیانیه های رسمی منتشر می نمایند، امسال «جمعی از دانشجویان دانشگاه های تهران و لرستان» نیز بیانیه هایی در حمایت از کارگران صادر کرده اند که در نوع خود خالی از لطف نیست.
این دانشجویان بی آن که هویت سیاسی خود را صراحتا بیان نمایند، طی بیانیه ای تحلیلی پیرامونِ وضعیتِ “جامعۀ کارگریِ” ایران و آنچه طی سالیان متمادی بر آنها رفته و “حق مسلم آنان به هیچ گرفته شده و پاسخ آنها با اخراج و توهین و در نهایت بازداشت و زندان داده شده”، از زندانیِ سیاسی، منصور اسانلو، به عنوان یکی از قهرمانانِ جامعۀ کارگری نام بردند که “به خاطر اعاده حقوق همکارانش و کارگران سراسر کشور به عنوان نماینده کارگران به شکنجه گاه برده شد و هنوز هم متاسفانه در اسارت به سر می برد”.
بدون شک بیانیه این دانشجویان نیز در پیوند استراتژیک با موارد نام برده فوق الذکر حامل معانی بسیاری است و روشن است که به هر حال دانشجویان متعلق به این طیف نیز باید موضع رسمی در قبال کارگران داشته باشند، اما نه موضعی درباره «طبقه کارگر»، و نه «جنبش کارگری»! بلکه موضعی در قبال ترم جعلی و حساب شده ای به نام «جامعه کارگری»! که در ادبیات ضد کارگر طیف وسیعی از نیروهای بورژوازی در برهه های مختلف به چشم خورده است: از خانه کارگر گرفته، تا پیام های شادباش شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت روزجهانی کارگر…
هم چنین سکوت معنادار لیبرال رفرمیست ها در جنبش زنان در مناسبت روزجهانی کارگر، کمتر از سکوت شرم آورشان در ۸مارس، روز جهانی رهایی زنان مضحک نیست. با تجربه ای که این نیروها در هشتم مارس اخیر از سر گذراندند، با نمایش ریاکاری و فرصت طلبی بلا منازعشان در قبال خواسته های میلیون نفر از زنان تحت ستم، و اعلام ضمنی عجز و شکست خوردگی شان، ناقوس مرگ خود را به صدا درآورده اند و لزوم انجام وظیفه و پیگیری از سوی سوسیالیست ها در این جنبش را تسریع کرده اند.
به این ترتیب، به وضوح می بینیم که اکنون، در آستانه اول ماه مه، روزجهانی کارگر، بخش ها و گرایشات مختلف بورژوازی ایران، همگی به این اجماع رسیده اند که کارگران تعیین کننده ترین نیرو در پیشبرد اعتراضات جاری، و خاموش نشدن جنبش توده ای بعد از بیش از ۱۰ماه افت و خیز هستند.
بورژوازی ایران چاره ای ندارد، و تنها از سر درماندگی است اگر امروز چنین با برنامه و موشکافانه، در کمین جنبش کارگری نشسته است. بورژوازی ایران علی رغم تمام حقیر بودن و نو کیسه بودنش، از آگاهی طبقاتی بهره کافی برده است و نیک می داند که بازی در زمینی که تاریخا و طبیعتا به او تعلق ندارد، بازی با آتش است اما به هر حال، این ریسک را ناچارا می پذیرد و با تمام قوا می کوشد که کارگران را تحت کنترل خود درآورد، و می بینیم که حتی برای نخستین بار وارد این گود می شود و با نام «کارگران جنبش سبز» راسا فراخوانی موازی با فراخوان شورای برگزاری مراسم روزجهانی کارگر سال ۸۹، که از سوی فعالین و پیشروان طبقه کارگر تدارک دیده شده است منتشر می نماید تا کارگران و توده مردم معترض را بار دیگر در جهت منافع خودش سازمان دهد.
فعالان و پیشروان کارگری ومجموعه نیروهای سوسیالیست در جنبش های اجتماعی مختلف نیز بر این امر به خوبی واقفند که بورژوازی ایران چه ریاکارانه دهان به سخن از کارگر و دشواری زندگانی اش گشوده و با هشیاری تمام مقابل هر نوع انحراف و شبهه افکنی ایستاده اند.
جنبش کارگری نو پا اما پیشروی ایران، امروز تنها به همت فعالین و پیشروان سوسیالیست اش قادر خواهد بود بورژوازی ایران را ناکام کرده و نشستن بر سر این میز را به خاطره ای دردناک برای او مبدل نماید. از این روست که در اول ماه مه، روز جدال طبقاتی کار علیه سرمایه و روز جهانی هم بستگی کارگران، بورژوازی ایران باید دریابد که نشستن بر سر میز طبقه کارگر آگاه، قمار بر امر محال خواهد بود!
”برخیزید چونان شیری که از خواب نیم روز اش سر بر می گیرد
در شماری شکست ناپذیر
زنجیرهای تان را به مانند شبنم هایی بر زمین بریزید
چرا که در هنگامه ی خواب تان بر شما فرو ریخته اند –
ما بیشمارانیم – آنان ناچیزان اند…“
پیش به سوی برگزاری اول ماه با شکوه به رهبری طبقه کارگر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر