گو اینکه، هم اصلاح طلبان و هم کودتاچیان، در یک ویژگی مشترک اند: تنها چیزی که هیچ یک از این دونیروی سیاسی پیش بینی نمی کردند، قدرت خیزش عظیم توده های مردم، برای پیشبرد اعتراضاتشان بود.از این رو هر دو آنها غافلگیر شدند، اصلاح طلبان راه ادامه اعتراضات در پسِ پُشت جنبش مردمی را برگزیدند وکودتاچیان راه خونین سرکوب جنبش اعتراضی مردم را. اصلاح طلبان در سه ماه گذشته نشان دادند که طرح لگام زدن و کنترل جنبش توده ای مردم را همواره در دستور کار دارند تا خارج از اتوریته و تصمیم آنان، رادیکالیسم پویای اعتراضات مردم، سمت و سویی خارج از دستورایشان نیابد؛ به زعم اصلاح طلبان، اعتراضات مردم باید صرفا محدود به عقب نشاندن دولت کودتا باشد و نه چیزی بیش از آن.
اما اصلاح طلبان تا به کی قادرند اعتراضات مردم را درلفافه های مطابقت با قانون اساسی یا شرع بپیچند و با کمک نیروهای رفرمیست مذهبیِ مترقی! یا سکولار و حتی لائیک به جنبش مردمی بازخورانند؟
اما اصلاح طلبان تا به کی قادرند اعتراضات مردم را درلفافه های مطابقت با قانون اساسی یا شرع بپیچند و با کمک نیروهای رفرمیست مذهبیِ مترقی! یا سکولار و حتی لائیک به جنبش مردمی بازخورانند؟
از آن جایی که ادامه اعتراضات مردم، ناگزیر از چارچوب های شرع و قانون فراتر می رود، لاجرم باید فتیله فراخوان
ها به اعتراضات خیابانی را پا یین می کشیدند، دراین فرصت، مانور خبری روی جنایات رخ داده در بازداشت گاه های رسمی و زیرزمینی رژیم کودتا می توانست هم خلاء تداوم مبارزات خیابانی را پر نماید و هم زمان افشاگرانه نیز باشد؛ اگرچه این وقایع ضد بشری و هولناک موضوعات جدیدی در رژیم سرمایه داری اسلامی نبود که تمام سال های سیاه دهه شصت پر بود از چنین فجایعی، اما به هرتقدیر، این افشاگری ها برای دمیدن روح تازه ای در کالبد خیابان ها موثر و ضروری بود.
ورود شخصیتی چون شیخ محصور، حسینعلی منتظری، به صحنه این کارزار نیز حضوری استراتژیک بود. بدون شک،
اصلاح طلبان می بایست در دادگاه شرع نیز به متکی به مرجع تقلید عالیقدری باشند که دارای رتبه بی چون و
چرایی در امر فقاهت و زعامت دینی مسلمین باشد و حتی مقام معظم رهبری نیز در این عرصه به گردپایش نرسد و خود از تئوریسین های نظریه ولایتفقیه بوده باشد.
استراتژی اصلاح طلبان در بهره گیری از مناسک و مناسبت های رسمی رژیم سرکوبگر اسلامی (نظیر روز قدس یا چنان که زمزمه های آن شنیده می شود تاسوعا و عاشورایی که در پیش است( نیز از دو جهت برای ایشان حامل مزیت است:
نخست این که کماکان تجلی اصرار اصلاح طلبان به وفاداری بر مبانی و آرمان های نظام مقدس! جمهوری اسلامی و بنیان گزار فقید و حفظ حرمت خط قرمز های ایدئولوژیک آن است.
دوم این که چنین تحرکات و تجمعات اعتراضی در افکارعمومی توده ها حاشیه امنی را تداعی می کند که تاثیرات منفی و بازدارنده کشتار و حوادث موحش زندان ها را تا حد زیادی خنثی می کند. چنین است که حتی شعارهایی نظیر «نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران )یا فقط مردم ایران) جای خود را به شعارهای هوشمندانه ای می دهند نظیر«چه غزه، چه لبنان، چه ایران، مرگ برظالمان»؛ و این شعارها از سوی اصلاح طلبان نیز به شدت حمایت می شود و حتی می توان افتراقی را میان اصلاح طلبان داخلی و بخش هایی از جمهوری خواهان لائیک یا دست راستی های افراطی تری چون ناسیونالیست های مشروطه خواه و... شاهد باشیم که سخنان موسوی درباره اهمیت روز قدس و مبارزات ضد استکباری مردم فلسطین را علیه حس وطن پرستی وتوهین به احساسات انسانی و ناسیونالیستی!!! مردم ایران ارزیابی کرده اند!
چنین است که «اصلاحات مُرد، زنده باداصلاحات! » آقای حجاریان و استراتژی «فتح سنگر به سنگر » اصلاح طلبان که تماما معطوف به مراکز قدرت و پوزسیون بود، به تدریج جای خود را به پروژه «اصلاحات خون می خواهد!» داد.
اما خطر سنگر بندی خیابان ها توسط مردم و فتح سنگر به سنگر توسط قدرت عظیم و غیرقابل کنترل مردم، اکنون به اندیشه کانالیزه کردن اعتراضات توده ای در راستای اهدافی خاص و مورد نظر اصلاح طلبان و مقابله با خطر
«انقلاب» انجامیده است.
این که «آزادی بی بها نیست » حکمی کلی است اما بدون نکته سنجی می توان گفت که درست است، اما این که اصلاح طلبان بیان می دارند که «اصلاحات خون میخواهد»، لازم است توضیح دهند، مردمی که باید این خون را پرداخت کنند، مردمی که شرایط دشوار زندگی و معیشت شان آنان را به هستی غیر انسانی سوق داده، و حتی هیچ یک از آقایان کاندیدای اصلاح طلب، وعده یا
توضیح روشن گرانه ای در باب برنامه هایشان در خصوص تغییر شرایط مادی و عینی مردم و به ویژه اقشار و طبقات زحمتکش و کارگر ارائه نکرده اند، چرا باید بابت اصلاحاتی که تغییری اساسی در زندگی آنان را نوید نمی دهد خونپرداخت کنند؟! و چرا نباید سیل خروشان اعتراضات خود را به سمت انقلاب هدایت کنند؟ چگونه مردم باید به نوستالژیای آقای موسوی نسبت به اوان انقلاب و دههشصت اعتماد نمایند؟! چگونه باید دانشجویان به محمد خاتمی «آری» بگویند که هنوز دولت کودتا را انذار می
دهد که بترسید از رشد جریانات رادیکال در دانشگاه! آیا این سخنان جز آن روی سکه است که می گوید بگذارید که ما بمانیم تا انقلاب نشود؟!
غلامعلی رجائی در مقاله حیات نو سه شنبه 24 شهریور پرسیده است که : «آيا واقعا با اين همه روش هاى کنترل رفتار افراد منتقد يا مخالف دولت حق هر حکومتى است و نيازى به اعمال اين رفتارها آن هم درباره کسانى امثال فرزند شهيد بهشتى است که از نخبگان برجسته کشور و از اساتيد باسواد و خوشنام دانشگاه ها است؟ همان که چند روز پيش از دستگير ىاش طرف گفتگوی مقامات امنيتى واقع شده بود که از وی درباره ايام بازگشايى دانشگاه ها مشورت خواست هاند و او نيز را هحل هايى را که براى کنترل اوضاع مفيد می دانسته به آنها ارائه نموده است )تاکید ازماست( این که اصلاح طلبان چه کسانی بوده اند و کارنامه شان
در دور قدیم حضورشان به مثابه نیروهای سیاسی درون حاکمیت چگونه بوده است، بحث این نوشتار نیست، اما این که امروز اصلاح طلبان یکانند و چگونه وظیفه کژتابی منافع مردم را برعهده دارند و چگونه امر توده های مردم در مسیر رشد و گسترش مبارزات و اعتراضاتشان، یعنی «انقلاب» را به تاخیر می اندازند، مساله ایست که پرداختن به آن در طول مبارزات مردم علیه دیکتاتوری و حافظان منافع بورژوازی سرکوبگر، وظیفه خدشه ناپذیر ما خواهد بود.
بدون شک جنبش توده ای به تدریج تاکتیک های مشخصاً طبقاتی خود را خواهد یافت و نسبت به انحرافاتی که توسط رفرمیست ها عامدانه به جنبش توده ای تزریق می گردد با چشمان باز برخورد خواهد نمود. اما افشای منفعت باوری اصلاح طلبان با سوگیری مشخص طبقاتی شان، وظیفه ایست که بر عهده نیروهای پیگیر و رادیکال حاضر در اعتراضات توده ای مردم خواهد بود.
در نشريه خيابان منتشر شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر