۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

مارکس و مبانی انتخاب پرولتاریا به مثابه یگانه سوژه رهایی بخش (قسمت دوم) | پریسا نصرآبادی






آیا پرولتاریا در عصر سرمایه داری متاخر می تواند هم چنان سوژه  رهایی بخش و عامل تحولات بنیادین باشد؟

 آن چه که پیش تر آمد، در واقع توضیح مبنای نظری  متودولوژی است که با رویکردی رادیکال، فراروی از کاپیتالیسم را حتی در عصر سرمایه داری متاخر کماکان دنبال می کند و بر آن است که با تبیین ویژگی های ماهوی سوژه و ساختار زمینه پراتیک این سوژه، این مساله را توضیح دهد که مولفه های عاملیت سوژه پرولتاریا چنان که مارکس به دقت تشریح کرده است در عصر سرمایه داری متاخر کماکان معتبر و قابل ارجاع و استناد است و علی رغم روند پیچیده شدن نظام سرمایه داری، ویژگی های ساختاری و مقوّم این سیستم کماکان بر دو پایه اصلی تر بهره کشی از پرولتاریا و بحران های متناوب درون این سیستم استوار است. لذا ضروری است که بر اعتبار سوژه بودن پرولتاریا در عصر سرمایه داری متاخر تاکید شده و مبنای این اعتبار توضیح داده شود.
نگارنده با نقد برخی ادعاها مبنی بر به حاشیه رانده شدن پرولتاریا و فرعی شدن نقش جنبش طبقه کارگر(به ویژه در غرب) و ضرورت سرمایه گذاری بر سوژگی های جدیدی که تحت عنوان «جنبش های اجتماعی جدید» فرمول بندی می شود، این ادعا را مردود دانسته و با توجه به این که سرمایه داری متاخر، واجد همان خصلت ها و شاخص هایی است که از ابتدای زایش اش، حامل آنها بوده است و هیچ گونه تفاوت کیفی در کلیت این سیستم و نیز استحاله ای در هستی سوژه پرولتاریا رخ نداده است که فرعی شدن و یا کاهش اهمیت پرولتاریا را  در پی داشته باشد، کماکان بر اهمیت رهبری مبارزات علیه سرمایه داری توسط پرولتاریا تاکید می نماید.

******

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

مارکس و مبانی انتخاب پرولتاریا به مثابه یگانه سوژه رهایی بخش (قسمت نخست) | پریسا نصرآبادی










هدف اصلی این نوشتار نقد از زاویه مارکسی بر آن چیزی است که می توان به آن «متافیزیک سوژه» نام نهاد و نشان دادن تمایز مارکس در پرداختن به سوژه به عنوان بُرشی از سوژه ای که در پارادایم روشنگری تبیین شده بوده است.
به زعم نگارنده فلسفه مارکس، از این رو اهمیت محوری می یابد که وی را می توان، مهم ترین متفکری دانست که با متّصف کردن سوژه به دو وصف ضروری «تاریخ مندی» و «اجتماعی بودن»، سوژه را از موقعیتی متافیزیکی خارج نمود و هستی اجتماعی- تاریخی آن را عمیقا انضمامی نمود.
سوژه مارکسی، که عامل تحول و دگرگونی در درون ساختارهای اقتصادی، تاریخی و سیاسی نظام سرمایه داری است، با توجه به هستی شناسی که مارکس آن را به شدت وام دار هگل است، با مقوله آگاهی و پراتیک گره می خورد. سوژه مارکسی، که همان پرولتاریا است، در مبارزه و جدال علیه وضعیت «بندگانی» خویش و از خلال پراتیک روزمره خود به چنان خودآگاهی دست می یابد که تنها او می تواند یگانه عامل رهایی خویش از بندهای استثمار و شرایط غیر انسانی، و نیز دیگر طبقات و اقشار تحت ستم در نظام سرمایه داری باشد.


************

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

در ستایش تقی شهرام ، به مناسبت سی اُمین سالگرد اعدام وی | پریسا نصرآبادی


سر که بر می گردانیم و گذشته مان را نظّاره می کنیم، پسِ پشت مان نمایی مبهم از قله هاییست، که ریشه در زمین و سر در ابر و غبار دارند، قله های که تا از آن بالا نرویم در نمی یابیم که تا کجا می توانند چنین بلند باشند... فرازِ قلّه که می رسیم، کوچکی و حقارت بسیاری آشکاره می شود که ندانستند هرگز، زنده گی چیست...فتح چیست...
و نوای شاملو در ذهن می پیچد که:

 « تو نمی دانی غریوِ یک عظمت
 وقتی که در شکنجه یک شکست نمی نالد
                                                                                                             چه کوهی ست!»...


و چه هم زمانی خوشایندی است که دوم مرداد ماه نام شاملو و شهرام را در خاطر هجّی می کند تا طعم گس تابستان های پر حادثه و خون لحظه ای از خاطر دور شود...
گرچه هرقدر که بگوییم اندک باشد، اما از شاملوی بزرگ بسیار خوانده ایم و گفته ایم... اما چپ ایران به شهرام وام دار و بدهکار است و علی رغم این دِین، هنوز که هنوز است بعد از گذشت 30 سال، حتی برخی نامی از او نمی برند، زیرا از او شرمسارند، یا که وی را ناچیز می پندارند و نادیده می گیرند... بخش اعظم چپ ایران از انقلاب 57 به این سوی، یا  مقهور اسلامیون در آستانه انقلاب شدند یا سر در مقابل پوپولیسم مصلحت جویانه ای خم کردند که به ناچار باید بهای آن را با پنهان کردن حقیقت یا ذبح کردن شجاعت می پرداختند، چندان که بسیاری حتی در برابر جنایتی که علیه او رفت سکوتی سنگین و شرم آور پیشه کردند.

نشریه گفتمان چپ: مصاحبه با دو فعال دانشجويي كمونيست، پريسا نصرآبادي و امير محسن محمدي در خصوص وضعيت كمونيسم در خاور ميانه و چگونگي و امكان پيروزي آن


1.مشاهدات عيني حاكي از آن مي باشد كه سیر تحولات سرمايه داري در نقاطي دور از مركز آن رقم مي خورد ، امروز بيشترين جاذبه آلترناتيو چپ و كمونيستي باز هم نه در غرب تماماً صنعتي كه در كشور هايي چون يونان، تركيه و ايران رقم مي خورد با اين اوصاف شما فكر مي كنيد احتمال پيروزي اين آلترناتيو در صحنه مبارزات مردمي چقدر و چگونه مي تواند باشد؟
پریسا نصرآبادی: جوابی که می خواهم به سوال اول شما بدهم نه بر اساس پیش فرض های تئوری های مرکز-پیرامونی است، نه مدل های توسعه و نه حتی حلقه های ضعیف سرمایه داری. صرفا فکر می کنم اگر بر مجموعه ای از مشاهدات عینی و فاکت ها تکیه کنیم کفایت می کند.
کشورهایی که شما از آن نام بردید چه به دلیل موقعیت ویژه شان در منطقه ای چون خاورمیانه و چه به دلیل وضعیت بین قاره ای شان، چنانچه حامل تحرکات جدی باشند، بر کشورهای دیگر منطقه و مجاور خود تاثیرات غیرقابل انکاری می نهند. 

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

پساکمونیسم بر دنده خلاص، طرح بحث و ارائه خطوط اصلی یک نقد | پریسا نصرآبادی


parisanasrabadi.jpg

نقطه عزیمت بحثی که در ادامه طرح می شود، برگردان یا همان ترجمه تِرم وعبارت مصطلحی است که ظرف کمتر از یک دهه گذشته در ادبیات بخشی از چپ ایران که ذیل سنت کمونیسم کارگری به حیات خود ادامه داده است، بارها به کار گرفته شده تا پیش برنده سیاست مشخصی در احزاب و گروه های نام برده باشد. «خلاصی فرهنگی» که ترجمه ای از واژه Cultural Emancipatio است، به طرز اعجاب انگیزی، به جای آن که ترجمه دقیق و آشنا تر «رهایی فرهنگی» را برای ذهن مخاطب فارسی زبان به همراه داشته باشد، طی فرایند ترجمه با معادلی غریب قرین می شود و بدین ترتیب در اولین مرحله و در سطح الفاظ با اتخاذ این معادل نامانوس، دوری از سنت مارکسیستی و اجتناب از ترمینولوژی آن اعلام می گردد.
این که حزب کمونیست کارگری با تمام مشتقات آن اعم از حکمتیست، اتحاد کمونیسم کارگری و محافل و افراد اندامواره آن، عامدانه و یا فارغ از هرگونه عمد و سیاست ورزی دست به این جعل تاریخی زده باشند، خود مساله ایست که دست کم، رویه آشنای این مجموعه جریانات را در امر«ساده سازی» یادآور می شود. در این معنا ساده سازی نه به معنای «همه فهم کردن» یک مفهوم و عمومیت بخشیدن به فحوای کلمات، بلکه دقیقا به معنای تقلیل گرایی وحتی مبتذل کردن امور مدّ نظر است.