1) از سیاهکل که سخن می گوییم، باید یادمان باشد که این واقعه ای است، که تاریخ در برابر آن، در برابر آفرینندگان آن، کلاه از سر برداشته است...این رخداد، که چونان نقطه عطفی بر پیشانی سال های تاریک و کدر دهه چهل شمسی، یعنی تمام سال های پس از کودتای سیاه 28 مرداد، می درخشد، همواره یادآور درس دریدن پرده تردید، برای نسل های جوانی است که از پس سال 49 زاده شده اند. مساله چه بود؟ مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک؟ یا فقط تاکتیک؟ یا تقدم سازماندهی شهر بر جنگل؟ یا ایجاد تحرک از طریق جنگل تا آماده سازی شهر ها؟ حق با گروه احمد زاده بود یا اشرف؟ صفایی فراهانی کجای این تاریخ پر شکوه ایستاده است؟ خطاهای تاکتیکی یا استراتژیک گروه جنگل؟ هیچ یک.
امروز که بعد از 39 سال به این واقعه نگاه می کنیم، می بینیم که اهمیت تاریخی سیاهکل در بستر تاریخی مشخصی که از آن زیاد سخن رانده شده است، چیزی فرا تر از درهم شکستن فضای پلیسی و اختناق حاکم بر سال های پس از کودتا، نا امیدی نیرو های پیشرو، روشنفکران و مبارزان، و در مجموع فضای راکد سیاسی حاکم بر آن دوران تاریخی با در پیش گرفتن مشی مسلحانه علیه رژیم سفاک پهلوی است. دست زدن به مبارزه مسلحانه در آن دوران معین، سمبل بر نتابیدن ارتجاع و مقهور تنگناهای سیاسی نشدن با دست زدن به قهر انقلابی بود؛ مشی مسلحانه، به روشنی علیه هر گونه رفرمیسم، سازشکاری و جریاناتی بروز کرد که در عمل، هر گونه امکان مبارزه و مقاومتی را منتفی می دیدند و به نوعی تقدیر باوری بیمارگونه مبتلا شده بودند که توان اندیشیدن به هر نوع حرکتی را برای برون رفت از آن شرایط از آنان سلب می نمود. سیاهکل به درستی، آشفته کردن خواب سنگین تاریخ اختناق در اواخر دهه 40 بود که به زایش سیاسی عظیمی در طول مبارزات علیه دیکتاتوری انجامید.
اگرچه سیاهکل یک واقعه یا یک تجربه تاریخی ناب و به یک معنا تکرار ناپذیر بود، اما تلویحا، نقش تعیین کننده ای در مسیر مبارزات ضد استبداد در سال های دهه 50 و تا به امروز ایفا نمود. مهم ترین درسی که از خلال واقعه سیاهکل بر کل روند های سیاسی و مشی های مبارزاتی علیه رژیم پهلوی سایه انداخته است، استراتژیک بودن مساله «سازمان» و مبارزه متشکل علیه فاشیسم، دیکتاتوری یا هر نوع سرکوب عریان است؛ درسی که امروز نیز، در بطن جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران علیه دیکتاتوری اسلامی نیز به یکی از مباحث کلیدی در میان فعالین و توده مردم بدل گشته است.
2) رادیکالیسم، مبارزه رادیکال، خواسته های رادیکال، رادیکالیزه کردن مطالبات و شعارها و... همه و همه عبارات آشنایی هستند که طی چند ماه اخیر در مباحثات، نوشتارها، گفتگو ها و هرگونه محملی که در باب جنبش ضد دیکتاتوری مردم در آن سخن رانده شده، چه از سوی نیروهای راست و رفرمیست و چه از سوی نیروهای چپ و مترقی بارها به کار بسته شده است. نیروهای راست، علیه آن کمر بسته اند و در مذمت آن سخن سرایی می کنند و نیروهای چپ، هر یک به تعبیری و از ظنّی، آن را خصلت پیشرو مبارزات و خواست های اخیر مردم در خیابان های ایران بر شمرده اند.
اگر بتوان واقعه سیاهکل را به عنوان یک نقطه اوج در تاریخ مبارزات ضد دیکتاتوری ایران دانست، می توان آن را
به عنوان سمبل رادیکالیسم مورد شناسایی قرار داد. اما باید دانست که این رادیکالیسم صرفا وامدار مشی مسلحانه این هسته چریکی نیست. چرا که مشی مسلحانه نیز، اصولیت رادیکال بودن خود را از منبع دیگری دریافت می کند که سیاهکل دقیقا بر همین مبنا سمبل رادیکالیسم ارزیابی می شود و آن، پروسه ایست که از پیش از واقعه، به خود سیاهکل منجر گردید و پس از آن نیز، اگرچه مشی چریکی را بر مبارزات آن دوران مسلط نمود، اما عملا، به ایجاد و رشد سازمان های سیاسی گوناگونی انجامید که با خطوط سیاسی مختلف، مبارزه متشکل علیه رژیم پهلوی را سامان بخشیدند.
وقتی به وضعیت فعلی خود نظاره می کنیم، و تبلیغات جریانات راست و رفرمیست را مورد نظر قرار می دهیم، به رای العین می بینیم که مجموعه تبلیغاتی که این طیف، علیه رادیکالیسم، علیه خشونت ورزی، علیه درگیری خیابانی مردم با نیروهای سرکوب تا بن دندان مسلح رژیم و نهایتا مقاومت فعال علیه آنان، از طریق رسانه های فراگیرشان بروز می دهند و تمام وقت و با ابزار های مختلف رسانه ای شان بر آن می کوبند، در واقع چیزی فراتر از چیزهاییست که به زبان می آورند. در تمام مدتی که این جریانات، ریاکارانه، سخن از مبارزه شبکه ای و گسترش یافته بدون نقاط اتصال می گویند، همواره می خواهند بحث رهبری جنبش را به وقت دیگری موکول کنند، وقتی از گزاره های متافیزیکی چون هر ایرانی یک رهبر را طرح می کنند و طرح برخی خواست ها که حول آن می توان نیروی عظیمی بسیج کرد (نظیر مساله مقابله متشکل با اعدام) را دائما به تعویق می اندازند، اسم رمز دشمنشان «رادیکالیسم» است و این که تا چه حد برای پیروزی این جنبش مخاطره آمیز است! و در پسِ پشتِ آن، آگاهی به این حقیقت نهفته است که این رادیکالیسم، در سطح آگاهانه آن، مبارزه متشکل و سازمان یافته را به همراه دارد که خشم توده ها را در مسیری برای نایل شدن به هدف اصلی، کانالیزه می کند. بنابراین، راست ها و رفمیست ها، تنها فوبیا و ترسِ مرضی توده های خشمگین را ندارند، آنان، همیشه در طول تاریخ، «سازمان ترسی» داشته اند!
3) میل دیگری نیز در این جریانات وجود دارد که با مشاهده هر تحرک رادیکالی از سوی مردم ناگهان به فضای رسانه ای می جوشد، و آن، برابر اعلام کردن رادیکالیسم و خشونت ورزی است و نهایتا حکم کردن بر غیراخلاقی بودن هر دو است!
شاید لازم باشد برای بی اعتبار کردن بحث از اخلاقیات هنگامی که از رادیکالیسم در مبارزه سخن می گوییم، ابتدا از شرّ اخلاق با روایت کانتی آن خلاص شویم که هیچ به کار طرفداران مبارزه بدون خشونت و تمامی کسانی که جنبش را «دچار» سیندرم رادیکالیسم می بینند نمی آید. هیچ یک از نیروهای سیاسی بورژوازی ایران بدون شک دچار هیچ گونه انقلاب کوپرنیکی در دستگاه نظری خود نشده اند که با یک چرخش عظیم، اکنون محوریت منافع طبقاتی خود را در جهت گیری ها و تبیین های سیاسی در نظر نگیرند! در یک تقسیم بندی کلاسیک اخلاق وظیفه گرا که یکی از شاخص ترین چهره های آن کانت است، تشخیص اخلاقی بودن یا نبودن عملکرد انسان ها را بر عهده عقل سلیم می گذارد و چنین است که اخلاق اساسا مبتنی بر عقلانیت است، آن هم عقلی خود بنیاد. بدین ترتیب عقلانیت کانتی، نه تنها زاینده متافیزیک اخلاق است، بلکه سیاست را نیز به مثابه متافیزیک فرم می دهد و لذا این که در سیاستی که به خشن ترین شکل آن در خیابان ها جاری است، تا چه حد متافیزیک اخلاق موضوعیت دارد، بحثی است که نه روشنفکران لمیده بر صندلی های مخملی شان و نه مردان و زنان سیاست بازی که «مردم» و خواست های آنان برایشان دال های بدون مدلولی است که نهایتا سر از زدو بند های طبقاتی شان در می آورد ، بلکه دقیقا، توده های خشم گین که آماج سرکوب، زندان، شکنجه، تجاوز و سال های سیاه فقر و ادبار بوده اند، به درستی تشخیص می دهند و در خیابان ها، در عمل، به نمایش می گذارند...
لذا این که برخی افراد، سازمان ها، گروه ها و رسانه های مختلف اپوزسیون (اردوگاه بورژوازی) هر یک با شیوه و ادبیات خاص خود زبان به مذمت خشونت و انتقاد از شعار ها و رفتارهای ساختارشکنانه مردم معترض نمودند که گویا به واقع این مردم اند که موجب تشدید سرکوب و افزایش خشونت از سوی حکومت می شوند تنها با مجموعه فیلم ها و تصاویر منتشر شده در فضای مجازی که هریک نمایاننده کشتار مردم بی سلاح و رفتارهای سبعانه نیروهای پلیس با آنان در خیابان های شهر بود، قابل پاسخ دادن است که در کنار چنین تحلیل های غیر مسئولانه ای به حد کافی خشم برانگیز بود تا بسیاری را به نوشتن در دفاع از لزوم و حق مقاومت مردم و حمایت از حق بدیهی هر انسانی برای دفاع از خود در پاسخ به خشونت و حملات وحشیانه، وا دارد. شاید تنها آنچه که در پاسخ به کارمندانی نظیر بهنود یا تدارکاتچی هایی نظیر نگهدار و امثالهم جای نوشتن را باز می گذارد، نشان دادن مبنای اخلاقی این تحلیل هاست که بر کدام منافع معین تکیه دارد و آشکار کردن وقایع تاریخی است که عامدانه و فرصت طلبانه توسط سخن گویان تردستی از این دست قلب می شود و از متن تاریخ موجود، گاندی و ماندلا را چنان که می خواهند (نه به مثابه یک فاکت تاریخی و چنان که بوده) بیرون می کشند. بنابراین می توان سر ها را بالا گرفت و چشم در چشم اینان دوخت و فریاد کشید: هیچ چیز اخلاقی تر از مبارزه متحد و سازمان یافته مردم علیه دیکتاتوری و فاشیسم نیست!
4) سیاهکل، تنها یک واقعه سیاسی ناب نبود و رقم زنندگان آن نیز اسطوره های دست نیافتنی نبودند...آنان شریف ترین و صادق ترین انسان های عصر خود بودند که حامل پیام تاریخی مشخصی بودند و بدان مطلقا آگاهی داشتند. در شرایطی که شاید همه چیز برای انجام عملیات از منظری زود هنگام و از زاویه ای دیگر، دیر به وقت بود، تنها یک چیز، آنان را به رقم زدن آن حادثه، یا حماسه، و «ستاره گان جنگل» شدن، سوق داد، و آن، فریاد کشیدن در شب تاری بود، که امیدی نبود روشنایی صبحی در پی آن باشد... پیامی که از میانه سال ها، به ما یاد آور می شود، که در کوران سرکوب سازمان یافته و اختناق فراگیر، در اوج توحش عریان دیکتاتوری که اکنون به صفت اسلامی نیز مزّین گردیده است، «سازمان»، هم استراتژی، هم تاکتیک است...
19بهمن 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر